یهودیان تنها روزگارِ کوتاهی با زبانی که عبری نامیده میشود، سخن گفتهاند.[۳] به ویژه پس از پراکنده شدن در جهان، برای تعامل با دیگران، بیشتر به زبانِ مردمی سخن گفتهاند، که در میان شان جایگرفته و به سرزمینِ ایشان منسوب شدهاند و اگر تفاوتی به چشم بخورد، بسیار ناچیز و در اندازهٔ لهجه و گویش است. پیدایشِ ییدیش نیز بر همین قاعده بوده است. بخشِ بزرگی از عمرِ چندصد سالهٔ ییدیش، به دگردیسی ش، از گویشی آلمانی، به زبانی ورزیده گذشت که نمونهٔ بیمانندی از آمیزشِ زبانهای آلمانی، لهستانی، روسی، عبری، آرامی و گاه اوکراینی شد.
برابر با سدهٔ چهارمِ هجری (دهمِ میلادی) یهودیانی از فرانسه و شمالِ ایتالیا، با کوچیدن به سوی شرق، برای نخستین بار به پایهگذاری اجتماعِ بزرگی از یهودیان در کرانههای راین آغازیدند و فرهنگی یهودی در میانِ ایشان- در اروپای مرکزی- شکل گرفت و از آن پس در میان یهودیان، به اشکنازی شناخته شدند. اگرچه آگاهیهای ریزی در بارهٔ زبانی که تا آن روز در میانِ ایشان به کار میرفت در دست نیست، اما ناگزیر، گویشی یهودی-رومی بوده که لاز نامیده میشود و به گمان، بنپارهایی پراکنده از دیگر زبانهای جنوب اروپا در خود داشتهاست. تازهواردانِ یهودی اما، در کرانههای راین با لهجههای پرشمارِ ژرمنی رویارو شدند، که مقدر بود سپستر زبان اقوام و ملتهایی گوناگون شوند. در این میانباهمستان جوانِ اشکنازیان، گویشِ آلمانی ش را با واژهها و عبارتهایی از لاز نشانمند کردند که هنوز اندک ردِ پایی از آن، در واژههای ییدیشِ امروزی به جا ماندهاست، به ویژه در یِدیشِ غربی. واژهها و عبارتهایی نیز از ادبیات دینی قوم یهود به گویش آلمانی ایشان راه یافتند، چراکه ایشان به نوشتهها و ادبیاتِ خاخامی دسترس بودند و ناگزیر اصطلاحاتِ آن را در گفتگوهای روزانه اشان شرکت میدادند. این چنین یهودیان رفته رفته، این گویش را با نیازهای ویژهٔ فرهنگِ نوپای اشکنازی سازگار کردند. به شدت زیر نفوذ عبری و آرامی واقع شد، چندان که نزدیک به یک ششم واژگان ییدیش را شکل داد. کاستوفزودها در این گویشِ آلمانی، پرورشِ عمدیِ تفاوتهایی زبانشناسانه بود، که اشکنازیها را به تمایز و هویتی فرهنگی میرساند. به این ترتیب، صورتِ تغییرِ یافتهای از آلمانیِ سدههای میانهپدید آمد، که عنصرهایی را از لاز، عبریِ میشنایی و آرامی به ارث برد تا عمده زبانِ یهودیانِ اشکنازی باشد.
همچنین جامعهٔ اشکنازیها، جغرافیای خود را داشت، برای ارتباط در میانِ محلههای یهودی که اندکی مستقل از همسایگانِ غیریهودی اشان بودند. در اروپای سدههای میانه که هنوز دولتهای ملی پا نگرفته بود و فرمانروایانِ محلی و زمینداران، لگامِ اروپا را به دست داشتند، گسترهٔ فرهنگیِ یهودیان، چندان با قلمروی این فرمانروایانِ محلی نمیخواند؛ به گونهای که حوزهٔ زندگیِ اجتماعاتِ اشکنازی تا شمالِ فرانسه و سرزمینهای غربیتری که یهودیانِ سفاردی در آن پراکنده بودند ادامه داشت.
کهنترین سندِ بهجامانده به زبان ییدیش، دعایی است، که در نیایشنامهای به عبریِ سره گنجانده شده. در این نوشته یِدیش به روشنی زبانی از زبانهای آلمانی علیای میانه است که واژههایی از آن عبری اند.
جنگهای صلیبی فضایی جزماندیشانه را در اروپای مسیحی گستراند که در پی اش سختگیری بر اشکنازیان نیز افزوده شد. در سدهٔ سیزدهمِ میلادی (سدهٔ هفتم هجری) در اجتماعاتِ کوچکِ یهودی به گویشهای آلمانی سخن میگفتند، جمعیت اِشان به شدت رشد کرد.سختگیریها و فشارها در اروپای کاتولیک -که یهودیان را زمینهسازِ به صلیب بسته شدنِ پیامبر اشان میدانستند- آنان را برای گریختن از شکنجهها و آزارها به سوی شرق کوچاند. ییدیش به شرقِ آلمان، لهستان، و دیگر سرزمینهای شرقیِ اروپا رسید. رویاروییِ ییدیش با زبانهای اسلاویِ رایج در این سرزمینها، ییدیش را با وامگیریِ واژههایی از زبانهای اسلاوی درگیر کرد و دگردیسی اش را از گویشی آلمانی، به زبانی خودساخته در پی آورد. جدا شدن گویشوران اروپای شرقی از کانونِ آلمانی علیای میانه و در معرض زبانهای اسلاوی بهویژه لهستانی و اوکراینی، قرار گرفتن اش، به نخستین تمایزها میان ییدیش غربیو شرقی انجامید. ییدیشِ شرقی میانِ یهودیانی گسترده شد که در سرزمینهای اسلاوی میزیستند و یدیشی غربی در میان یهودیانی که در آلمان و فرانسه ماندند. به دو گویش بخش شدنِ یدیشی، خود، مایهٔ متمایز شدنِ اجتماعاتِ گویشورانِ این دو لهجه شد.
در سدههای چهاردهم و پانزدهم میلادی ترانهها و چکامهها در ییدیش و همچنین تکههایی در عبری وآلمانی، رختِ نوشتن پوشیدند. ترانهها و چکامههایی در ییدیش و نیز قطعههایی ملمع به آلمانی و عبری از سدهٔ چهاردهم و پانزدهم پیدا شدهاند که در پایانِ سدهٔ پانزدهم که مناخیم بن نفتالی اولدندرف گرد آوردهاست. در همین دوره و همزمان با نوزایش، شکلگیریِ توافقی در میانِ جامعهٔ یهودی به چشم میآید تا نسخهٔ خود را از ادبیاتِ گیتیگرایانه ی آلمانی، همساز کند. نخستین چکامهٔ حماسی از این دست که به نظم درآمد دوکوس هورانت است که در کتابخانهٔ کمبریج نگاه داشته میشود. این دستنوشت، در سالِ ۱۸۹۶م. در کنیسه ی قاهره یافته شد و گردایهای از چامههایی داستانی با موضوعاتِ کتابِ مقدس و حقاده را دربرداشت.
در سدهٔ شانزدهم میلادی اروپای خاوری، به ویژه لهستان، کانونِ جهانِ یهودی بود. پس زبانِ یهودیان به گونهای فزاینده، با عنصرهایی از زبانهای اسلاوی در هم آمیخت. همچنین در همین روزگار، ییدیشِ الفبای عبری را به کار گرفت و زبانی نوشتاری شد. در میانههای این سده، پیشرفتی در ادبیاتِ نوشتهها دیده میشود. فراگیر شدنِ دستگاهِ چاپ هم، کمکِ چشمگیری کرد به بازماندنِ این نوشتهها.
صرفِ نظر از به کارگیریِ آشکارِ واژههای عبری برای موضوعاتِ دینی، حکم کردن در بارهٔ چندوچونِ فاصله گرفتنِ ییدیش از آلمانی، در این دوره، بسیار دشوار است. این به ویژگیهای آوایی -که فرض میشود حروف به ویژه واکهها داشتهاند- وابسته است. پژوهندگان بر این اجماع دارند، که در این دوره ییدیش شاید- حتی هنگامی که به مؤلفههای آلمانی واژگان اش محدود بوده- متمایز از میانگینِ گویشهای آلمانی به گوش میآمدهاست.
از سده ی هجدهم میلادی بازارِ ییدیش غربی، اندکاندک، از سکه افتاد. اشکنازیان، اگرچه روشنگری راهسخلاه نامیدند تا این جنبش را از آن چه در اروپای مسیحی در جریان بود مشخص کنند، اما دستاوردِ هسخلاه، سست شدنِ گرایشِ مذهبی در میانِ ایشان بود. گویشورانِ ییدیش غربی، در حوزهٔ فرهنگِ آلمانی میزیستند و در حال و هوای روشنگری و هسخلاه، ییدیش را انحرافی ناسره و نارس از آلمانی میپنداشتند. زبان آلمانی- که هم در کانونِ اندیشهٔ مدرن بود و هم در کنار انگلیسی و فرانسوی یکی از سه بستر پایهای تجدد- با میل تمام، تواناییِ بلعیدنِ گویشهای خُردترِ همسایه را داشت. پاگرفتنِ عبریِ نو از دیگر سوی، عرصه را بر ییدیش تنگ میکرد. چنین بود که ییدیشِ غربی تنها در گفتگوهای خانوادگی اشکنازیها بازماند.در خاور اما- جایی که چنین فضایی حاکم نبود- زبانِ ییدیش همچون نیرویی چسبناک، اجزای فرهنگی را به هم میتنید که از آن به ייִדישקייט یا یدیشخیت (= یدیشیت) نام میبردند. یدیشخیت بر پایهٔ اندیشهٔ گیتیگرایی شکل گرفت و ادبیاتِ گیتیگرایانهٔ ییدیش را پایه گذاشت. پایانِ سدهٔ نوزدهم و آغازِ سدهٔ بیستمِ میلادی، روزگارِ زرینِ ادبیاتِ ییدیش بود. سه نویسندهٔ پرآوازه و بزرگِ ییدیش، مندل موشر سفاریم، شولم یانکوف آبراموویچ با تخلصِ کتابفروشِ دورهگرد، و اسحاق لایب پرتض در همین دوره آشکار شدند.
در آغازِ سدهٔ بیستمِ م. ییدیش به عنوانِ یکی از زبانهای بزرگ اروپای شرقی پدیدار شد. سینمایییدیش و تئاتر ییدیش میشکفتند و ادبیاتِ غنی آن بیش از هر زمانِ دیگری منتشر شد، چندان که ییدیش یکی از زبانهای رسمیِ بلاروس شد. پس از جنگِ جهانیِ نخست، آموزشِ مستقل و هماهنگ برای یهودیان در چند کشور- به ویژه در لهستان- مایهٔ گسترش و رواجِ آموزشِ ییدیشِ روشمند و باقاعده شد و همگرایی و یکدستی بیشترِ نگارش و ویرایش را میان یهودیان در پی آورد. این فرایند همچنین به شکل گرفتن و پایه گذاشتنِ بنیادِ علمیِ ییدیش در سالِ ۱۹۲۵ انجامید. ییدیش، زبانِ ملیِ قومِ یهود در اروپای خاوری شد و جنبشِ صهیونیسم را برای کوچاندنِ یهودیان به سرزمینی بیرون از اروپا، وقعی ننهاد و راه خود را، در برپا کردن و پیشبردنِ فرهنگِ یکپارچهٔ یهودی در اروپا پی گرفت.