فهوم جهانی شدن، یکی از مهمترین موضوعهایی است که امروزه ملتهای مختلف و بهویژه ملل متمدن و صاحب تاریخ و فرهنگ کهن را به خود مشغول داشته است. ظاهراً این موضوعی نیست که امروزه و تحت تأثیر رسانههای جمعی و ارتباطات پردامنة دنیای حاضر به وجود آمده باشد. آنچه از بنیادهای فکری آن برمیآید، دارای ویژگیهایی است که سرچشمههای تاریخی برای آن قابل تصور است. هرچند جلوههای این تفکر را در حوزة «تاریخ نگاری» متعلق به دوران هلنیسم و متأثر از مکتب رواقی میدانند، با وجود این، یک بررسی بیطرفانه در مبانی اندیشههای آنان میتواند تأثیرپذیری متفکران این مکتب فلسفی را از مفاهیم شرقی و بهخصوص آرای ایرانیان دوران هخامنشی نشان دهد. گرچه آثار درخورتوجهی در حوزة «تاریخ نگاری» که بیانگر وجود چنین تفکری باشد، از دورة هخامنشی در دست نیست، با این حال، برخی گزارشهای مورخان یونانی و همچنین، آثار باستانی بر جای مانده از دوران هخامنشی میتواند نوعی ساختار حاکم بر تفکر فرمانروایان ایرانی آن دوران را در این خصوص نشان دهد. میدانیم که این شاهنشاهی توانسته بود به مدت بیش از دو قرن، پهنة وسیعی از سرزمینهای شناخته شده و متمدن دنیای باستان را تحت ادارة خود درآورد. بی شک، بدون وجود تفکری «انسانگرایانه» و ارزشگذار بر دستاوردها و فرهنگ انسانی، این شاهنشاهی نمیتوانست مدت زیادی دوام آورد؛ زیرا این تلقی از جهان و جامعة انسانی رابطه و پیوستگی ژرفی با تعریفی دارد که هر مکتب از انسان و جایگاه او در جهان عرضه میدارد.
مفهوم جهانیشدن دارای پیشینهای کهن و ریشهدار در گذشتههای دور تاریخ بشری بوده که در هر دورهای بنابر موقعیتها و مشخصههای خود دارای ویژگیهای خاص خود است. این که برخی این موضوع را حاصل کشورگشاییهای رومیان و پیش از آنها اسکندر مقدونی میدانند، جای بحث و بررسی دارد. با این حال، آنچه به نظر میرسد پیش از اینها مفهوم جهانی شدن را به معنای واقعی خود تحت لوای یک خدا، یک حکومت، و یک سرنوشت در دورهای محقق ساخت، شاهنشاهی هخامنشی با آرمانهای سیاسی و دینی انسانگرایانهتر و دنیویتر آن بود. آنچه شاهنشاهی هخامنشیان را از نمونههای پیشینی خود متمایز میساخت، یکی در گسترة وسیع این شاهنشاهی و دیگری در توجه به انسان و نقش وی در رویدادآفرینی و حرکت و پویایی در جهت ساخت جهانی بهتر و آبادتر بود. از این رو، مفهوم انسان در این تلقی نه به مثابه ابزاری مطلقاً بیاراده در دست خدایان یا الهگان تلقی میشد؛ بلکه انسان در این جهان یار و یاور خداوند در تحقق یک جهانی عاری از رنگ ویرانی و نابودی و وحشت و ناامنی به شمار میرفت. بر همین اساس، مفهوم انسانی از قالب نگرشهای تنگنظرانه و محدود و غالباً قومی و قبیلهای فراتر رفت و بستر یک جریان کلی از همة انسانها با رویکردی دینی را فراهم ساخت. در این جریان بود که ادیان الهی و مکاتب فلسفی زمینهای پیدا کردند تا بعد اندیشة جهانیسازی را در تفکرات خود بسط و گسترش بیشتری دهند و از دل این اندیشههای فلسفی بود که مفهوم «تاریخ جهانی» در تاریخنگاری مورخان یونانی ـ رومی در دورههای متأخرتر آن شکل گرفت.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |