فردوسی برخی آموزههای حکمت خسروانی را در ضمن داستانهای حماسی_تراژیک به صورت رمز و اشاره بیان نموده است. همزمان ابنسینا نیز که نماینده برجسته فلسفه مشاء محسوب میشود؛ در اواخر عمر رویکردی اشراقی به فلسفه پیدا کرده بود. این امر از فحوای رسائلی که آن ایام به رشته تحریر در آورده به خوبی نمایان است. گرچه حکیمان برجستهای مانند فردوسی (۳۱۳شمسی) و ابنسینا(۳۵۹شمسی) که بخوبی با رموز حکمت خسروانی آشنا بودهاند؛ به تدوین این حکمت به صورت یک مکتب فلسفی توفیق نیافتند. ولی اشارات کوتاه آنها به رموز این حکمت، دستمایهای شد که شیخ شهابالدین سهروردی دو قرن بعد(۵۸۷. ش) مکتب اشراق را بر پایه آن بنا نهد. پس از آنکه بر اثر عناد و مخالفت متکلمین اشعری بهویژه امام محمد غزالی مباحث فلسفی در محافل علمی ممنوع و تدریس آن در مدارس شرق جهان اسلام تعطیل شد. شیخ شهابالدین سهروردی که خود نیز در فلسفه مشاء متبحر بود، توانست بر پایه رموزی که از پیشینیان (زرتشت، افلاطون، فردوسی و ابن سینا) به دستش رسیده بود، فلسفه را به سمت و سوی مشرب اشراق هدایت نماید و مکتب اشراق را که مبتنی بر رموز حکمت خسروانی بود؛ بنا نهد. سهروردی ضمن بازخوانی آموزههای حکمت خسروانی تحت عنوان حکمت اشراق، فلسفه، عرفان و ادبیات عرفانی ما بعد را یکسره تحت تاثیر مشرب نو پای خود قرار داد، به طوریکه ملاصدرا در تدوین حکمت متعالیه وام دار او است، و عرفا به ویژه مولانا و حافظ نکات مهمی را از وی دریافت نمودهاند.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |