یاور از ره رسیده با من از ایران بگو
از فلات غوطه در خون بسیاران بگو
باد شبگرد سخن چین، پشت گوش پردههاست
تا جهان آگه شود، بی پرده از یاران بگو
شب سیاهی میزند بر خانههای سوکوار
از چراغ روشن اشک سیه پوشان بگو
پرسهی یاس است در آواز این پیتارگان
از زمین، از زندگی، از عشق، از ایمان بگو
سوختم آتش گرفتم از رفیق نا رفیق
از غریبه، آشنا، یاران هم پیمان بگو
زجه نام آوران زخمی به خاموشی نزد
از خروش نعرهی انبوه گمنامان بگو
قصههای قهرمانان قهر ویرانگر نداشت
از غم و خشم جهان ساز تهی دستان بگو
با زمستانی که میتازد به قتل عام باغ
از گل خشمی که میگوید در این گلدان بگو
ایرج جنتی عطایی
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |