در اندﻳﺸﮥ تاریخیِ رنسانس، نوعی تداوم و تحول در موضوع جهان باستان دیده میشود. تداوم بهمعنای پیوند با تفکر تاریخی یونان و روم باستان و علاقههای ذهنی مورخان و نویسندگان باستانی و تحول بهمعنای تفسیر جدید از جایگاه ایرانیهای باستان در میان ملتها و قومهای دیگر. اومانیستهای رنسانس به مطاﻟﻌﮥ ادبیات کلاسیک و آثار مورخان یونانی و رومی روی آوردند؛ اما بهنظر میرسد رویکرد تاریخیِ اومانیستها به روابط ایران باستان با جهانِ یونانیرومی و همچنین برداشت آنها از جایگاه ایران در تاریخ جهان با مورخان یونانی همسو نبود؛ بلکه از فیلسوفانِ سقراطی، یعنی افلاطون و گزنفون، متأثر بود. مورخان رنسانس در این زمینه با ایجاد تحول در اندﻳﺸﮥ تاریخی، تاریخ باستان را دوباره بازخوانی کردند. در این بازخوانی که بهشدت از تحولات سیاسی معاصر تأثیر پذیرفته بود، ایران بهمثاﺑﮥ ساخت سیاسی قدرتمند و امپراتوریِ نیکاندیش و بهسامان با رویکرد خردورزانه و هماهنگ با سنتهای پارسیهای باستان شناخته شد.
ماکیاولی در گفتارها، روند انتقال دولتهای بزرگ باستانی را از آشور به کشور مادها و ایران و سپس ایتالیا و روم میداند. مطاﻟﻌﮥ ادبیات و تاریخ عصر کلاسیک یونان و روم دغدﻏﮥ اصلی اومانیستهای دورﮤ رنسانس بود؛ اما دربارﮤ نحوﮤ نگرش به ایرانیها، سیمای غالب بر تاریخنگاریِ کلاسیک را نادیده گرفتند. به عبارت دیگر، اومانیستها بیش از آنکه در نگرش به ایران باستان از هرودوت تأثیرپذیرند، دنبالهرو سقراط و افلاطون و گزنفون بودند. افلاطون در کتاب قوانین که مفصلترین اثر او و درواقع حاوی مهمترین دیدگاههای او در زﻣﻴﻨﮥ ﻓﻠﺴﻔﮥ سیاسی است، پادشاهی کوروش و داریوش را الگوی فرمانروایی نیکاندیش برای مردم دانسته و شکوهمندی ایران را در دوران فرمانروایی آنها ﺗﺄیید کرده است.
ترﺟﻤﮥ دیرهنگام تاریخ هرودوت نیز در این امر بیتأثیر نبود. بااینحال وقتی تاریخنگاریِ رنسانس و اندﻳﺸﮥ سیاسی این عصر بررسی میشود، توجه بهکوروپدیا (کوروشنامه) اثر گزنفون و نادیدهانگاشتن تواریخ هرودوت دربارﮤ ایرانیها بیشتر مشاهده میشود. گزنفون در کتاب خود از آداب و تربیت ایرانیها بهنیکی یاد میکند و کوروش را دارای فطرت نیک میداند.
او برخلاف سایر مورخان، معتقد است کوروش به مرگ طبیعی مُرد و وصیتها و نصیحتهای پیامبرگوﻧﮥ او را در هنگام مرگ به اطرافیانش نقل میکند. اینگونه بهنظر میآید که باید گزنفون را الهامبخش فلاﺳﻔﮥ سیاسی این دوره تلقی کرد. ماکیاولی در کتاب شهریار،تحتتأثیر کوروپدیا، از کوروش در حکم یکی از چند شخصیت باستانی یاد میکند که شاﻳﺴﺘﮥ تقلید و رهرویاند. او کوروش را در کنار موسی(ع) و رومولوس (Romulus) و تیسیوس (Theseus)، ازجمله برجستهترین و عالیمقامترین افراد در تاریخ بشر میداند که براساس لیاقت و استعداد شخصی و نه بهواﺳﻂﮥ بخت و اقبال به مقام شهریاری رسیدند. او در مقام مقایسه، کوروش را از آن نظر متفاوت از موسی(ع) میداند که موسی(ع) هدایت الهی را نیز دارا بود؛ اما کوروش با تکیهبر ارادﮤ خود به فرمانروایی و عظمت رسید.
در رنسانسِ ایتالیا توجه به کوروش پارسی و تأثیرپذیری از گزنفون در این زمینه داﻣﻨﮥ وسیعی داشت. فرانچسکو فیللفو (Francesco Filelfo)، اومانیست ایتالیایی که زبان یونانی و لاتین آموخته بود، آثار کلاسیک ازجمله کوروپدیا اثر گزنفون را مطالعه و ترجمه کرد. کوروپدیا چنان بر او تأثیر نهاد که او را متقاعد کرد پادشاهی بهترین نوع حکومت است و پادشاهان ملتهای بزرگ، همچون کوروش و سزار را الهامبخش شاهزادگان ایتالیا قلمداد کرد.
گزارش گزنفون دربارﮤ کوروش که او را فیلسوفشاهی خردمند و شاﻳﺴﺘﮥ شهریاری توصیف کرده بود، در عصر رنسانس در سایر کشورهای اروپا نیز در کانون توجه قرار گرفت. علاوهبر فیللفو، مترجمان و رسالهنویسان و مورخانی نظیر یوهانس لیون کلاویوس (Johannes Leunclavius)، پوجو براچولینی (Poggio Bracciolini) و هنری استین (Henry Estiene) در سرتاسر اروپا ترجمهها و گزارشهایی از کوروپدیا به نگارش درآوردند. براچولینی شرح سفرهای نیکولو دِ کنتی (Nicolo De Conti) (1385تا1496م/787تا902ق) را به شرق، ازجمله ایران و هند، منتشر کرد و اینگونه با فرهنگ ایرانیان آشنا شد.
ادوارد ششم (1537تا1553م/944تا961ق)، پادشاه انگلستان، بهواﺳﻂﮥ معلم خصوصیاش، سر جان چک (Sir John Cheke) که چهرﮤ برﺟﺴﺘﮥ مطالعههای یونانی در کمبریج بود، با متن یونانی کوروپدیا آشنایی یافت و تحتتأثیر آن قرار گرفت. در همین دوره است که در انگلستان، اومانیستهای انگلیسی ترﺟﻤﮥ انگلیسی کوروپدیا را از زبان یونانی انجام دادند و دربارهای پادشاهی را با شیوﮤ حکومتداری ایرانیهای باستان آشنا کردند.
آندرهآ بیلیا (Andrea Biglia) (1394تا1435م/797تا839ق)، اومانیست دیگر اهل میلان، نگرش قرون وسطایی از ایران، در حکم دشمن همیشگیِ تمدن یونانیرومی را دگرگون کرد. او با نگارش رسالهها و تفسیرها دربارﮤ تاریخ شرق و جهان باستان، امپراتوری ایران و روم را دو دولت متمدن معرفی کرد که همواره درگیر تهاجمهای بربرها بودند. از نظر او، این دیدگاهِ مورخان سدههای میانه نادرست بود که حکومت مسلمانان را جانشین امپراتوری ایران در شرق تلقی میکردند. «بیلیا اعراب را مهاجمان بربری تلقی میکرد که به تمدن باشکوه ایران یورش برده بودند و از این جهت ایران را با روم که درگیر تهاجمهای بربرها بود، مقایسه کرد».
بیلیا از معدود اومانیستهای رنسانس بود که از ایران باستان تصویر روشنی به همتایان خود ارائه کرد و بر تمایز چشمگیر تمدن و فرهنگ ایرانیان، در مقایسه با سایر قومها و دولتهای مسلمان و شرقی، تأکید کرد. قدمت تاریخی، سازمان سیاسی، مذهب رسمی و سنتهای ملی ازجمله ویژگیهایی بود که بهعقیدﮤ بیلیا ایران باستان را از دیگر قومها و دولتهای مسلمان، نظیر عربها و ترکها، متمایز میکرد. دلبستگی بیلیا به تمدنهای باستانی موجب شد نفرت خود را از عربها هم به علت جنگهای صلیبی و مقابله با مسیحیان و هم به علت فروریختن نظام امپراتوری ایران باستان نشان دهد.
مورخِ دیگر دورﮤ رنسانس، یعنی فلاویو بیوندو (Flavio Biondo)، در سال 1444م/848ق کتاب دههها (Decades) را به نگارش درآورد و او نیز برتری پارسیها را در میان تمدنهای شرقی ﺗﺄیید کرد و ایران را کانون اصلی و نخستین قدرت در شرق دانست. بیوندو دربارﮤ ظهور ترکها و پیشروی آنها در قلمرو بیزانس نیز معتقد بود آنها پس از پیروزیها و دستیابی به قدرت، بهجایآنکه یک امپراتوری به نام خود ایجاد کنند، برای خود هویت پارسی اتخاذ کردند.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |